اخلاق و عادات و رسوم مردم در عهد هخامنشیان
تغییرپذیرى اخلاقیات
اخلاق و عادات و رسوم و مذهب و دیگر پدیدههاى فکرى انسان در طول تاریخ، همواره در تغییر و تحول بوده است. به قول ویل دورانت:
… هر عمل که از لحاظ اخلاق زشت محسوب مىشود، روزى در میدان تنازع بقا عنوان فضیلت داشته و آن روز که اوضاع و احوالى که آن را موجب مىشده از بینرفته، این فضیلت هم عنوان رذیلت پیدا کرده است … یکى از هدفهاى اساسى قانونگزارى اخلاقى آن است که تمایلات طبیعى بشر را که تغییرناپذیر یا تقریبا تغییرناپذیر است با احتیاجات زندگى اجتماعى که دایما در تغییر است متناسب و هماهنگ سازد … بطور کلى باید گفت که بیشرافتى و خیانت با مدنیت متولد مىشود؛ چه در این هنگام است که تردستى و چابکى مورد ستایش قرار مىگیرد و چیزهاى دزدیدنى فراوان مىشود و تعلیم و تربیت نیروهاى عقلى را به راههاى خوب و بد مسلط مىسازد. در همان حین که مالکیت، میان ملل ابتدایى پیش مىرفت، دزدى و دروغ نیز پابهپا همراه آن بود. «»
هرودت پدر تاریخ در حدود پانصد سال قبل از میلاد در اثر گرانقدر خود به نمونههایى از عادات و رسوم بشر در عهد کهن اشاره مىکند و ازجمله مىنویسد: «اگر تمام مردم را آزاد گذارند و از آنها بخواهند که پس از دقت بهترین قوانین را انتخاب کنند، هرکس قوانین قوم خود را انتخاب مىکند. تا این اندازه هرکس اطمینان دارد که قوانین کشور او بهترین قوانین است …» براى تشخیص اینکه اینگونه احساسات نسبت به عادات و رسوم شخصى، تا چهاندازه در وجود مردمان ریشهدار است موارد زیادى را مىتوان شمرد، یکى از این موارد کثیر چنین است:
داریوش در زمان سلطنت خود، روزى اطرافیان یونانى خود را به حضور طلبید و از آنها
پرسید که به چه قیمتى حاضرند پدر خود را پس از مرگ تناول کنند، آنها به اعتراض پاسخ دادند به هیچ قیمتى حاضر به انجام این عمل نمىباشند. پس داریوش هندوهایى را که «گاتى» نام دارند و رسم آنها چنین است که پدر و مادر خود را مىخورند، به حضور طلبید و از آنها پرسید که به چه قیمتى حاضرند جسد پدر خود را در آتش افکنند، هندوها از تعجب فریادى از حلقوم خارج کردند و مصرا از او خواستند که سخن کفرآمیز نگوید. «»
قبل از آنکه از خصوصیات اخلاقى ایرانیان سخن گوییم نظرى اجمالى به وضع اخلاقى و اجتماعى دیگر ملل مىافکنیم:
هرودت در جلد پنجم و ششم تاریخ خود از اهالى «تراکیه» و آدابورسوم آنها صحبت مىکند و مىگوید آدابورسوم «تروسها» بجز در موضوع تولد و مرگ با آدابورسوم دیگر مردمان تراکى یکى است.
… وقتى طفلى به دنیا مىآید پدر و مادر و بستگان این مخلوق کوچک، گرداگرد او مىنشینند و براى ناملایماتى که ازاینپس طفل باید بمحض تولد متحمل گردد، زارى مىکنند و تمام دردها و رنجهاى انسانى را براى او برمىشمارند.
آنان مردگان خود را با شادى و شعف به خاک مىسپارند و عقیده دارند که آنها از چنگال مصائب نجات یافتهاند و با سعادت و کامیابى مطلق قرین گردیدهاند.
اما خصوصیات مردمانى که در شمال «کرستونى» سکونت دارند، چنین است که شرح مىدهم: هریک از مردمان این اقوام چند زن انتخاب مىکنند. وقتى یکى از این مردان بمیرد، بین زنان او براى تعیین آنکس که از همه بیشتر محبوب مرده بوده مشاجره شدیدى آغاز مىشود و دوستان آنان با شور و اشتیاق فراوان در این بحث شرکت مىکنند. سرانجام آنکس را که بین آنان به این عنوان افتخار یابد بر روى قبر شوهر مىبرند و در آنجا، درحالىکه مردان و زنان از هرسو به او تبریک مىگویند او را به دست آنکس که از همه به او نزدیکتر است به قتل مىرسانند، جسد او را در کنار جسد مرد، در همان محل دفن مىکنند. زنان دیگر که خود را مصیبتزده مىدانند، سخت اندوهگین مىشوند … مراسم دفن مردگان در خانوادههاى ثروتمند چنین است که شرح مىدهم: جسد را مدت سه روز در هواى آزاد قرار مىدهند، در همان حال انواع و اقسام قربانیها ذبح مىکنند و پس از زارى و شیون، ضیافت بزرگى ترتیب مىدهند و آنگاه به مراسم دفن مىپردازند. این مراسم گاهى به صورت دفن جسد در خاک است و گاهى به صورت سوزانیدن و جمعآورى خاکستر آن. آنگاه تلى از خاک براى مرده برپا مىکنند و بازیهاى متنوع ترتیب مىدهند که بهترین جوایز آن پس از انجام یک نبرد
شگفتانگیز اعطاء مىشود. چنین است مراسم تشییع و دفن مردگان در تراکیه. «»
هرودت در تاریخ خود ضمن توصیف خصوصیات اخلاقى «ناسامون» ها مىنویسد: «وقتى یکى از مردان ناسامون براى بار اول ازدواج مىکند، رسم چنین است که عروس او در شب اول به نوبت، به تمام میهمانان نزدیک مىشود و هریک از میهمانان، پسازآنکه کام دل از او برگرفت، هدیهاى را که با خود از خانه آورده است، تقدیم مىکند.» «»
هرودت در جاى دیگر از خصوصیات اخلاقى «ژندان» ها سخن مىگوید و مىنویسد:
«… زنان آنان با رعایت ترتیب زیر، تعدادى حلقه چرم برپا مىکنند: هریک از زنان به تعداد مردانى که با او رابطه دارند حلقهاى برپا مىافکند. هرکس که حلقههاى بیشترى برپا داشته باشد لایقتر از دیگران است، زیرا محبوب تعداد بیشترى از مردان بوده است.» «»
همچنین هرودت ضمن گفتگو در پیرامون اخلاقیات افریقاییان صحرانشین درباره قوم «اوس» چنین مىنویسد: «زنان بین آنان مشترکند، زیرا آنان ازدواج نمىکنند و با زنان مانند حیوانات مقاربت مىکنند. هر وقت زنى بچهاى بزاید، سه ماه بعد از تولد، مردان قبیله را در محلى گرد مىآورند و بچه را با آنان روبرو مىکنند و به هرکس که شباهت داشته باشد، فرزند او شناخته مىشود» «۲۷۰»
در جاى دیگر مىنویسد: «صحراگردان افریقا، به استثناى ناسامونها در موقع دفن مردگان خود همان اعمالى را انجام مىدهند که یونانیان انجام مىدهند. ناسامونها مردگان خود را در حال نشسته دفن مىکنند و مراقب هستند که محتضر را در لحظه مرگ بر روى پا بنشانند تا خوابیده به پشت نمیرد.» «۲۷۱» اینها بود نمونههایى از عادات و رسوم کهنترین اقوام در عصر هرودت. از اصول تعلیم و تربیت و اخلاق و عادات طبقه متوسط و محروم اجتماع ایرانى در عهد باستان اطلاع دقیقى نداریم. بطورى که از آثار مورخان یونانى استنباط مىشود، طبقات ممتاز در سرزمین پارس تحت اصول و آیین خاصى تربیت مىشدند. گزنفون مورخ و متفکر یونانى که در عهد هخامنشیان به ایران سفر کرده است، راجع به روش تعلیم و تربیت جوانان در آن دوره چنین مىنویسد:
اطفال به مکتب مىرفتند تا ادب بیاموزند و رؤسا و مراقبینشان اکثر اوقات روز مراقب حال آنان بودند و قضاوت و عدالت را میان آنها مجرى مىداشتند، زیرا در بین اطفال نیز مانند اشخاص مسن همان اتهامات دزدى و خدعه و بیحرمتى و حیله و ناسزاگویى و این قبیل ذمائم اخلاقى وجود دارد، و اگر طفلى مرتکب این نوع تقصیرات مىشد پس از ثبوت جرم، مجازات مىشد. ولى اگر کسى بهتان ناروایى به دیگرى وارد مىساخت و از عهده اثبات آن برنمىآمد، دچار مجازات مىشد … وقتى مىدیدند طفلى در برابر احسان از حقشناسى و نگهداشتن حرمت ولینعمت خود سرباز زده است، سخت تنبیه مىشد … باید توجه داشت که
حقشناسى پیوسته همراه با وقاحت و بیشرمى است … اطفال را به اعتدال مزاج خو مىدادند. علت توجه اطفال به این خصلت این بود که بزرگتران را بدین خصلت متصف مىدیدند … و طاعت و وظیفهشناسى منحصر به اطفال نبود، بلکه بزرگتران نیز موظف بودند که حرمت مهتران خود را نگهدارند … به اطفال آداب غذا خوردن و نوشیدن مىآموختند، آنان را به قناعت در مصرف خوراک تشویق مىکردند. در واقع بزرگتران نیز بدون اجازه مربیان خود بر سر غذا نمىنشستند. علاوهبراین اطفال مجاز نبودند با مادران خود غذا بخورند، بلکه در خدمت مربیان و در ساعاتى که مقرر نموده بودند صرف غذا مىکردند. اطفال از خانه خود نان و سبزى و همچنین ظرفى براى نوشیدن آب مىآوردند. هر وقت تشنه مىشدند آب از رودخانه مىآشامیدند. علاوهبراین تیراندازى و پرتاب نیزه اجبارى بود. این بود مجملى درباره آداب و تعالیمى که اطفال از آغاز کودکى تا سن شانزدهسالگى مىآموختند و از این سن به بعد وارد جرگه بالغان مىشدند. «۲۷۲»
سپس گزنفون مىنویسد:
اطفال پس از سن بلوغ به پاسدارى و مراقبت بناهاى دولتى و خدمات عمومى مىپرداختند و هرماه چندبار در رکاب شاه حرکت مىکردند. در این موقع کمان و ترکشى در کمر و شمشیرى در غلاف یا خنجرى همراه خود داشتند.
علاوهبراین سپرى از نى و دو نیزه با خود برمىداشتند که یکى را پرتاب کنند و دیگرى را در صورت ضرورت به دست گیرند. شکار در نظر ایرانیان مکتب جنگ و میدانى براى فراگرفتن فنون حربى است. جوانان را عادت مىدهند که صبح زود از خواب برخیزند، از تحمل سرما و گرما بیمى به خود راه ندهند، به پیادهروى عادت کنند، در اسبسوارى ماهر باشند و بر گرده اسب تیراندازى کنند و در پرتاب نیزه در حین تاخت، جلد و چالاک باشند. جوانان چون به عزم شکار رهسپار مىشدند دو نوبت غذا با خود برمىداشتند. گاه جیره یک روز خود را در ظرف دو روز صرف مىکردند تا به پیشامدهاى جنگى خو بگیرند و در صورت ضرورت بردبارى و تحمل داشته باشند و برخلاف پارسیها که خود را به قناعت و تمرینهاى دشوار عادت مىدادند، طبقات مرفه و ممتاز در سرزمین ماد، عادت داشتند که لباس ارغوانى و رداى بلندى بر تن بپوشند و گردنبندهاى متعدد بر گردن و دستبندهاى مزین به دست بیاویزند. درصورتىکه پارسیها … داراى جامههایى بغایت ساده هستند و در رسوم و آداب صحبت خیلى ساده، و عارى از این قبیل تجملات مىباشند. «»
استرابون «» ضمن گفتگو از خصوصیات اجتماعى و اخلاقى پارسیان مىگوید:
… پارسیان را شاهانى که سلطنتشان ارثى است اداره مىکنند. مجازات
عدم اطاعت این است که سر و دستهاى مقصر را بریده بدنش را دور مىاندازند.
جوانان قبل از طلوع آفتاب برمىخیزند … آنها را به دستههاى ۵۰ نفرى تقسیم مىکنند و هردسته را به پسر یک پادشاه یا پسر یک والى مىسپارند، و او به آنها تعلیماتى مىدهد و از آنها مىپرسد و آنها را به کارهاى دشوار و تحمل مشکلات عادت مىدهد.
غذاى روزانه جوانان بعد از ورزش، نان و شیرینى و بولاق و نمک و عسلى است که مىپزند و آشامیدنیشان همان آب است. هنگام شکار از پشت اسب زوبین را به طرف شکار پرتاب مىکنند و یا تیر از کمان و یا سنگ از فلاخن رها مىکنند.
عصرها با نشانیدن درختان تازه و بریدن شاخهها و ریشهها و آماده کردن سلاحها و صید و شکار، عمر خود را سپرى مىکنند.
این جملات افلاطون نیز حکایت از روش تعلیم و تربیت در ایران باستان دارد: «ایرانیان فرزندان زمین سخت و ناهموارند. زمین سخت و ناهموار، مادر درشتى و سختى است و نژادى نیرومند و توانا مىپرورد که مىتواند در زیر آسمان زندگى کند و بیخواب و خورش، روزها به سر برد و با دشمنان بجنگند.» «»
نرمش و انعطافپذیرى ایرانیان از دیرباز نظر جهانیان را به خود جلب کرده است.
هرودت مىنویسد: «ایرانیان خود را از هرحیث بهتر از همه ملل مىدانستند و با اینهمه، از همه ملل بیشتر آداب خارجى را استقبال مىکردند؛ چنانکه لباس پوشیدن مادیها را تقلید مىکردند و به هنگام کارزار از مصریان زره را به عاریت مىگرفتند. کارهاى آنان در امور تجملى متنوع و همگى عاریه بود. و در این جملهها بطرز لطیفى تحسین و سرزنش باهم آمیخته است.» «»
گزنفون در کورشنامه مىنویسد: «شما ایرانیان، بیش از همه مردمان دیگر، در اندیشه آن هستید که در هیچ لذتى افراط نکنید، و من این را از آن جهت مىدانم که دیدهام.» «» وى در جاى دیگر مىنویسد:
فرد ایرانى تربیت شده، با نگاه حسرتآمیز یا حرکت حاکى از ولع در برابر خوردنى یا نوشیدنى، هوسناکى یا هیجانى از خود نشان نمىدهد، بلکه حضور ذهن خود را چنان حفظ مىکند که گویى اصلا بر سر سفره ننشسته است … در سر سفره، تنها از مطالبى پرسش مىکردند که دیگران پرسش درآنباره را درست مىدانستند … در مسخرگیهاى خود، از هراهانت و دشنام و هرحرکت نابجا و گفتن سخنهاى تلخ نسبت به یکدیگر خوددارى مىکردند. «»
هرودت مىنویسد:
ایرانیان از پنجسالگى تا بیستسالگى به فرزندان خود جز سه چیز نمىآموزند؛
اسبدوانى، تیراندازى، راستگویى … دروغگویى ننگینترین عمل است. پس از آن دامدارى … هیچ فارسى نمىتواند در مقابل ارتکاب یک گناه خدمتگزار خود را چنان مجازات کند که قابل جبران نباشد، حتى شاه هم نمىتواند با یک گناه کسى را محکوم بهمرگ کند. خطاهایى را که از کسى سرزده با خدمتهایى که کرده است مىسنجند و آن زمان مجازات را مایه عبرت قرار مىدهند که خطاها بر خدمتها فزونى داشته باشد. «»
استرابون ضمن تأیید این مطالب مىنویسد: ایرانیان همیشه سوار بر اسب با تیروکمان یا زوبین یا فلاخن شکار مىکنند. بعدازظهرها را عموما به درختکارى، گیاه دارویى چیدن، سلاح و افزار شکار ساختن مىگذرانند. «»
گزنفون در مورد اشتهارى که درباره هخامنشیان و اتباع ایشان در لباس پوشیدن و خودآرایى مانند زنان داده بودند، حق مطلب را ادا مىکند: «چشمان رنگ شده و چهره آراسته و کلاهگیس، همه از چیزهایى است که مخصوص مردم ماد است و نیز چنین است روپوشهاى ارغوانى رنگ و قباهاى آستیندار و گردنبند و بازوبند. در پارس (ایران) حقیقى لباسها سادهتر و زندگى قانعانهتر است.»
هرودت در کتاب اول، ص ۷۱، چنین نوشته است: «راست است که پارسیان پیش از آنکه لودیا (لیدى) را به فرمان درآورند هیچ تحمل و تنآسایى نداشتهاند؛ شلوارهاى گشاد چرمى به پا مىکردند چنانکه همه لباسهاى آنها چرمى بود.» چهار قرن پس از هرودت، استرابون نیز چنین نوشت:
«اما لباس توده مردم عبارت است از روپوش دولایى که تا وسط ساقپا مىرسید و پارهاى پارچه که برگرد سر مىپیچیدند. «»
شک نیست که این ترتیب مخصوص همه رعایاى شاهنشاهى نبوده، بلکه خاص برگزیدگان اجتماع ایرانى بوده است. پارسیهاى حقیقى در دستگاه سلطنتى هخامنشیان همان مقامى را داشتند که آتنیان در دموکراسى یونان، و چنانکه گزنفون گفته است شمارهشان از صدوبیست هزار تجاوز نمىکرده است … به همه پارسیها اجازه داده شده است که فرزندان خود را به مدارس عمومى بفرستند ولى تنها کسانى که مىتوانند کودکان خود را بىآنکه کار کنند خوراک و پوشاک بدهند، چنین مىکنند. «»
گزنفون در جاى دیگر چنین نوشته بود: «ایرانیان امروز، زنمنشتر از زمان کورشند، اکنون صفات مردانه پارسیها از دسترفته و تنآسانى مادها برجاى مانده است.»
ولى هیچکس توجه به آن ندارد که این تنآسانیها یعنى تختخواب بر روى فرش گذاشتن و خوراکهاى لذیذ دوست داشتن و سروتن را در زمستان پوشانیدن و دستکش به دست کردن
و پابرهنه راه نرفتن «» و سایه را در جایى جز زیر درخت جستن، و بر اسب زین گذاشتن و از جنگ بیزار بودن، هم امروزه از اصول ابتدایى جامعههاى پیشرفته و نشانههاى ظاهرى زندگى منظم و متمدن و حتى الفباى ادب و نزاکت و انسانیت است. چنان مىنماید که هیچکس نمىخواهد بفهمد که آنچه در ایرانیان قدیم مایه عیبجویى و خردهگیرى یونانیان شده است، همان چیزهاست که ملتهاى محروم با بانگ بلند ملتهاى مرفه را از داشتن آنها در معرض انتقاد قرار مىدهند، و آن را «تجملپرستى مىخوانند، اما در حقیقت این تجملپرستى غالبا چیزى جز وسیله تأمین رفاهیت آدمى نیست، وسیلهاى است که بعضى به آن دسترسى دارند و بعضى دیگر ندارند، و اگر روزى فرارسد که هرکس آن را در اختیار داشته باشد دیگر نه تجمل است و نه علامت تنآسانى.»
تاریخ اجتماعى ایران، ج۱، ص: ۵۲۰
نظرات شما عزیزان:
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 11 اسفند 1390برچسب:, توسط امیررضا و پوریا | نظر بدهید